لغت نامه دهخدا
سه پاس تو چشم است و گوش و زبان
که زاین سه رسد نیک و بدبی گمان.فردوسی.که نیک و بد اندر جهان بگذرد
زمانه دم ما همی بشمرد.فردوسی.بدان تا چو آهنگ دریا کنیم
در آن نیک و بد را تماشا کنیم.نظامی.که امشب چه نیک و بد آید پدید
همان روز فردا چه خواهد رسید.نظامی.چو پرسیدی از حال ما نیک و بد
بگوئیم شه را همه حال خود.نظامی. || غث و سمین.
- نیک و بد کردن ؛ گزیدن. غث و سمین کردن. ( یادداشت مؤلف ).
|| ( ق مرکب ) در هر حال. ( یادداشت مؤلف ) :
نیک و بد چون همی بباید مرد
خنک آن کس که گوی نیکی برد.سعدی ( از یادداشت مؤلف ).