لغت نامه دهخدا
در جفای جهان نظاره کنان
مصلحت را به عدل چاره کنان.نظامی.نظاره کنان شهری و لشکری
بر انصاف و آزرم اسکندری.نظامی.
نظاره کنان. [ ن َظْ ظا رَ / رِ ک ُ ] ( نف مرکب ، ق مرکب ) در حال نگریستن و دیدن. تماشا کنان :
می رفت نهفته بر سر بام
نظاره کنان ز صبح تا شام.نظامی.