لغت نامه دهخدا
مهرآباد. [ م ِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان غار بخش ری شهرستان تهران ،واقع در 10هزارگزی شمال باختری شهر ری و غرب تهران ،کنار راه قزوین. فرودگاه هواپیمایی کشوری در اراضی آن واقع است. دارای 8 خانوار سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ). اکنون جزء شهر تهران است و از صورت روستا خارج شده و شهرت آن به سبب فرودگاه بین المللی تهران است که به نام آن «مهرآباد» خوانده می شود.
مهرآباد. [ م ِ ] ( اِخ )دهی است از دهستان سیاه رود بخش حومه شهرستان دماوند، کنار راه شوسه رودهن به فیروزکوه. کوهستانی و سردسیر است. سکنه آن 1342 تن است. آب آن از رودخانه رودهن و محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و قالیچه و جاجیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).
مهرآباد. [ م ِ ] ( اِخ )دهی است از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه ، واقع در 4هزارگزی جنوب عجب شیر و 8هزارگزی مغرب راه شوسه مراغه به دهخوارقان. جلگه و معتدل و در کناردریاچه است. سکنه آن 795 تن است. آب آن از رودخانه قلعه چای و محصول آن غلات ، کشمش ، بادام و کنجد و شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).
مهرآباد. [ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان خیاو، واقع در 27هزارگزی شمال خیاو و 12هزارگزی راه شوسه خیاو به اردبیل. منطقه ای است کوهستانی و معتدل. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).
مهرآباد. [ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان توابع شهرستان گلپایگان ، واقع در 30هزارگزی جنوب شرقی گلپایگان و 11هزارگزی شرق راه شوسه ٔخوانسار به گلپایگان. کوهستانی و معتدل. دارای 266 تن سکنه. شغل اهالی زراعت و گله داری است و محصول آن غلات و لبنیات است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).
مهرآباد. [ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. سردسیر. با 120 تن سکنه. محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).