نده

لغت نامه دهخدا

نده. [ ن َدْه ْ ] ( ع مص ) زجر کردن و راندن شتران را به بانگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). راندن و دور کردن شتر را. ( ناظم الاطباء ). || زجر کردن و طرد و رد کردن کسی را با بانگ. ( از اقرب الموارد ). || به یک بار راندن شتران را یا راندن و فراهم آوردن شتران را. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). راندن شتران را با هم یا راندن و جمع کردن شتران را. ( از اقرب الموارد ) .
نده. [ -َن ْ دَ / دِ ] ( پسوند ) علامت اسم فاعل است که به آخر ریشه دوم فعل ( امر مفرد حاضر ) درآید و حرف قبل از خود را فتحه دهد و اسم فاعل سازد: آراینده. آرنده. آموزنده. آینده. افکننده. اندازنده. بارنده. بافنده. بالنده. برنده. پاینده. پرنده. پیراینده. تابنده. تازنده. جنبنده. چراننده. چرنده. چسباننده. چسبنده. چسپاننده. چماننده. چمنده. خرامنده. خرنده. خورنده. خیزنده. دارنده. داننده. درنده و غیره. رجوع به هر یک از این مدخل ها شود.
نده. [ ن َ دِه ْ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بویراحمدی سرحدی بخش کهکیلویه ٔشهرستان بهبهان. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

فرهنگ فارسی

ده کوچکی است از دهستان بویر احمدی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان است .

دانشنامه عمومی

نده ( به عربی: ندة ) یک روستا در سوریه است که در ناحیه مرکزی اعزاز واقع شده است. نده ۳۰۵ نفر جمعیت دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم