مصلحت اندیشی. [ م َ ل َ ح َ اَ ] ( حامص مرکب ) عمل مصلحت اندیش. || اندیشیدن درباره صلاح کار. به مصالح کار اندیشه گماشتن. خیر و صلاح خویشتن در نظر گرفتن : چون مصلحت اندیشی دور است ز درویشی هم سینه پرآتش به هم دیده پرآب اولی.حافظ.و رجوع به مصلحت اندیش شود.
فرهنگ عمید
خیر و صلاح خود یا دیگری را در نظر گرفتن: چون مصلحت اندیشی دور است ز درویشی / هم سینه پر از آتش هم دیده پرآب اولی (حافظ: ۹۳۰ ).
فرهنگ فارسی
خیرو صلاح خود را در نظر گرفتن : چون مصلحت اندیشی دور است ز درویشی هم سینه پر آتش به هم دیده پر آب اولی . ( حافظ )