متز

لغت نامه دهخدا

متز. [ م َ] ( ع مص ) پلیدی انداختن و ریخ زدن. متز بسلحه متزا؛پلیدی انداخت و ریخ زد. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از محیطالمحیط ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

پلیدی انداختن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال انبیا فال انبیا فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال عشقی فال عشقی