لغت نامه دهخدا نیکومنظر. [ م َ ظَ ] ( ص مرکب )دیداری. منظری. منظرانی : طریر؛ مرد نیکومنظر و دیداری. ( یادداشت مؤلف ). خوش سیما. نیکولقا : هم میر نیکومنظری هم شاه نیکومخبری بر منظر و بر مخبر تو آفرین باد آفرین.فرخی.