نیک دان

لغت نامه دهخدا

نیک دان. ( نف مرکب ) نحریر. ( السامی ) ( ملخص اللغات ) ( یادداشت مؤلف ). حاذق. استاد. علامه. دانا. ( یادداشت مؤلف ). بسیاردان :
دلارام گفت ای شه نیک دان
نه هر زن دودل باشد و ده زبان.اسدی.یکی نیک دان بخردی کز جهان
زبون افتد اندر کف ابلهان.اسدی.بدبد است ارچه نیک دان باشد
سگ سگ است ارچه پاسبان باشد.سنائی.

فرهنگ فارسی

نحریر . حاذق . استاد . علامه . دانا . بسیار دان .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم