نیوشان

لغت نامه دهخدا

نیوشان. ( نف ، ق ) شنونده. ( از رشیدی ). شنوا. ( انجمن آرا ). در حال نیوشیدن. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

شنونده ٠ شنوا ٠ در حال نیوشیدن ٠
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال عشق فال عشق فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال زندگی فال زندگی