نیم شبی

لغت نامه دهخدا

نیم شبی. [ ش َ ] ( ص نسبی ) منسوب به نیم شب. ( یادداشت مؤلف ). آنچه در نیم شب وقوع یابد. ( فرهنگ فارسی معین ). مربوط به نیم شب. در دل شب. در نصف شب :
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
دعای نیم شبی دفع صد بلا بکند.حافظ.بیار می که چو حافظ مدامم استظهار
به گریه سحری و دعای نیم شبی است.حافظ.می صبوح و شکر خواب صبحدم تا چند
به عذر نیم شبی کوش و گریه سحری.حافظ.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم