نفع بردن

لغت نامه دهخدا

نفع بردن. [ ن َ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) سود بردن. بهره ور شدن. بهره مند شدن. فایده حاصل کردن :
از شکر نفع همی گیرد بیمار و درست
دشمن و دوست از ایشان همه می نفع برند.ناصرخسرو.ز الماس او بسکه دل نفع بُرد
توان سوده اش را به یاقوت خورد.ملاطغرا ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

سود بردن . بهره ور شدن . بهره مند شدن. فایده حاصل کردن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم