نظم و ترتیب

لغت نامه دهخدا

نظم و ترتیب. [ ن َ م ُ ت َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آراستگی. انتظام. سامان. || سخن منظوم :
بماند سالها این نظم و ترتیب
ز ما هر ذره خاک افتاده جائی.سعدی.

فرهنگ فارسی

آراستگی ٠ انتظام ٠ سامان٠ یا سخن منظوم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم