میان جا

لغت نامه دهخدا

میان جا. ( اِ مرکب ) مرکز. وسط. || کنایه است از مرکز زمین ، و قدما معتقد بودند کعبه مرکز زمین است :
کعبه همچون شاه زنبوران میانجا معتکف
عالمی گردش چو زنبوران غریوان آمده.خاقانی.

فرهنگ فارسی

مرکز وسط یا کنایه است از مرکز زمین
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال راز فال راز فال نخود فال نخود فال کارت فال کارت