مولاه

لغت نامه دهخدا

( مولاة ) مولاة. [ م َ ] ( ع ص ، اِ ) تأنیث مولی. کنیز. امة. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به مولا و مولی شود. || خاتون و خانم. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

تانیث مولی ٠ کنیز ٠

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَوْلَاهُ: ناصر و یاری کننده و پشتیبانش که عهده دار همه ی امور مربوط به اواست - مولای او -سرپرست و صاحب اختیاراو (کلمه مولی به معنای ناصر و یاری کننده است ، و لیکن نه هر ناصر بلکه ناصری که تمامی امور منصور به عهده او است چون کلمه مولی از ماده ولایت است که به مع...
معنی کَلٌّ: سربار(معنای عبارت" هو کل علی مولاه "این است که او سربار سرپرست خویش است وبار و عیال کسی است که امورش را تدبیر میکند و او خودش نمیتواند امور خود را تدبیر کند )
ریشه کلمه:
ه (۳۵۷۶ بار)ولی (۲۳۱ بار)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال تماس فال تماس فال تک نیت فال تک نیت فال ارمنی فال ارمنی