لغت نامه دهخدا
رو توکل کن تو با کسب ای عمو!
جهد می کن کسب می کن موبمو.مولوی.چون شنوای است خدا موبمو
هرچه نیرزد به شنیدن مگو.
- موبمو شرح دادن ؛ با تمام جزئیات شرح دادن و بازگو کردن. ( یادداشت مؤلف ) :
گر به تو افتدم نظر، چهره به چهره رو به رو
شرح دهم غم ترا، نکته به نکته موبمو.قرةالعین. || ذره ذره. کم کم. اندک اندک :
موبمو و ذره ذره مکر نفس
می شناسیدند چون گل از کرفس.مولوی.