مهر ورزیدن

لغت نامه دهخدا

مهر ورزیدن. [ م ِ وَ دَ ] ( مص مرکب ) دوستی کردن. محبت کردن. عاشق بودن. عشق باختن. عشق ورزیدن :
کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان.حافظ.مهر می ورزم و امید که این فن شریف
چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود.حافظ.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) محبت داشتن اظهارعلاقه کردن : کمتراز ذره نه یی پست مشو مهر بورز تا بخلوتگه خورشید رسی چرخ زنان . ( حافظ . ۲۷۶ )
دوستی کردن محبت کردن عاشق بودن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال احساس فال احساس فال انبیا فال انبیا فال پی ام سی فال پی ام سی