مرون

لغت نامه دهخدا

مرون. [ م َ ] ( ع ص ) مغلوب و مقهور. ( از منتهی الارب ).
مرون. [ م ُ ] ( ع مص ) نرم شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). نرم گردیدن با اندک سختی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || سخت گردیدن دست بر کار و سخت گردیدن روی بر امر. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || عادت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). خوی کردن بر چیزی. ( از منتهی الارب ). اعتیاد یافتن بر چیزی و ادامه دادن آن. ( از اقرب الموارد ). || فرسوده شدن. ( تاج المصادر زوزنی ). مرانة. مرونة.

فرهنگ فارسی

نرم شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال راز فال راز فال انبیا فال انبیا فال تاروت فال تاروت