مجنح

لغت نامه دهخدا

مجنح. [ م ُ ن َ ] ( ع اِ ) به فارسی گل خوش نظرنامند. نوعی از ریاحین است و قابض و رافع اسهال و سیلان خون... ( از تحفه حکیم مؤمن ). لغت عربی است ، به فارسی گل خوش نظر نامند... ( فهرست مخزن الادویه ).
مجنح. [ م ُ ن ِ] ( ع ص ) میل دهنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). کسی که میل و رغبت می دهد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || میل کننده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به اجناح شود.
مجنح. [ م ُ ج َن ْ ن َ ]( ع ص ) صاحب جناح یعنی صاحب بازو. ( غیاث ) ( آنندراج ).صاحب دو بال. ( ناظم الاطباء ). خداوند پر. صاحب پر : و بباید دانست که این علت کسانی را بیشتر افتد که بر و سینه ایشان تنگ باشد و گردن ایشان دراز باشد و میل سوی پیش داردو حلقوم بیرون داشته بود و کتفهای ایشان از گوشت برهنه بود و بسوی پشت بیرون آمده بود چون بال مرغان و پیشینگان این کس را مجنح خوانده اند یعنی صاحب پر. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || ( در اصطلاح عروض ) هربیت یا مصراعی از بیت که کلمه اول و آخر آن مقلوب از یکدیگر باشد. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

فرهنگ فارسی

صاحب بازو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال قهوه فال قهوه فال تک نیت فال تک نیت فال انبیا فال انبیا