مجرع

لغت نامه دهخدا

مجرع. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) ناقة مجرع ؛ ناقة اندک شیر. ج ، مجارع ، مجاریع. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مجرع. [ م ُ ج َرْ رَ ]( ع ص ) رسنی که یک تاه آن تافته تر باشد. ( آنندراج ) ( ازمنتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). ریسمان یا زهی که یک تاه آن تافته تر باشد. جَرِع. ( از اقرب الموارد ).
مجرع. [ م ُ ج َرْ رِ ] ( ع ص ) فروخوراننده خشم و جز آن. ( از آنندراج ). آن که سبب می شود آشامیدن آب و فروخوردن خشم را. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

فرو خوراننده خشم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال زندگی فال زندگی فال کارت فال کارت فال آرزو فال آرزو