مجادلت

لغت نامه دهخدا

مجادلت. [ م ُ دَ/ دِ ل َ ] ( ع مص ) مجادلة : جایی که ببر و هزبر، ریزان و گریزان روند، ارانب و ثعالب را مجال مجادلت ممکن نگردد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ شعار ص 280 ). با یکی از همگنان با سببی از اسباب خصومت آغاز نهاد و میان ایشان به مجادلت کشید. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 405 ). و رجوع به مجادلة و مجادله شود.
مجادلة. [ م ُ دَ ل َ ] ( ع مص ) با کسی واکاویدن در خصومت. ( زوزنی ). پیکار سخت کردن با یکدیگر. ( تاج المصادر بیهقی ). با کسی پیکار کردن. ( ترجمان القرآن ). جدال. خصومت کردن با کسی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). مخاصمه شدید کردن با کسی و منه قول القرآن ) : و جادلهم بالتی هی احسن . ( از اقرب الموارد ).
مجادلة. [ م ُ دَ ل َ ] ( اِخ ) سوره پنجاه و هشتمین از قرآن ، مدنیه و آن بیست و دو آیت است ، پس ازحدید و پیش از حشر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال ای چینگ فال ای چینگ فال تاروت فال تاروت فال چوب فال چوب