کرگی

لغت نامه دهخدا

کرگی. [ ک ُرْ رَ / رِ ]( حامص ) حالت و چگونگی و سن کره. ( یادداشت مؤلف ).
- امثال :
خر ما از کرگی دم نداشت ؛ تعبیری مثلی است چون دعوایی خرد و ناچیز نتایج بزرگ بد پیش آرد گویند. ( یادداشت مؤلف ). یعنی از بیم زیانی بزرگتر از دعوی خسارت پیشین گذشتم. ( امثال و حکم ).

فرهنگ فارسی

حالت و چگونگی وسن کره .

دانشنامه عمومی

کرگی (دشتیاری). کرگی یک منطقهٔ مسکونی در ایران است که در دهستان باهوکلات شهرستان دشتیاری واقع شده است. کرگی ۶۹ نفر جمعیت دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم