کرسی نشستن

لغت نامه دهخدا

کرسی نشستن. [ ک ُ ن ِ ش َ ت َ ] ( مص مرکب ) قرار گرفتن بر کرسی.
- بر کرسی نشستن سخن ؛ مدلل شدن آن. قبولی یافتن آن :
نظر بر پایه عرش خموشی می توان گفتن
سخن هر جا که بر کرسی نشیند بر زمین افتد.میر اسداﷲ عریان ( از مجموعه مترادفات ص 286 ).رجوع به ترکیب های ذیل کرسی شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال فنجان فال فنجان فال ابجد فال ابجد فال زندگی فال زندگی