کباء

لغت نامه دهخدا

کباء. [ ک َ] ( ع اِ ) زهاب. ( منتهی الارب ). || شعاع ماه که منتشر گردد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
کباء. [ ک ِ ] ( ع اِ ) چوب بخور. نوعی از چوب بخور.ج ، کبی [ ک ُ با ]. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
کباء. [ ک ُ ] ( ع ص ) بلند وبرآمده. ( منتهی الارب ). مرتفع. ( از اقرب الموارد ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم