چهره برافروختن

لغت نامه دهخدا

چهره برافروختن.[ چ ِ رَ / رِ ب َ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) صورت را جمال بخشیدن. به گلگونه آرایش رخسار کردن. آراستن رخسار. گلگونه کردن رخسار. همانند گل کردن رخسار :
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند.حافظ.

فرهنگ فارسی

صورت را جمال بخشیدن . به گلگونه آرایش رخسار کردن . آراستن رخسار .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تاروت فال تاروت فال شمع فال شمع