وضائع

لغت نامه دهخدا

وضائع. [ وَ ءِ ] ( ع اِ ) ج ِ وضیعة، به معنی کتاب که در آن حکمت نویسند. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || رخت و بار قوم. ( منتهی الارب ). اثاثه مسافرین. ( از اقرب الموارد ). گویند: این خلفوا وضائعهم.
- وضائع الملک ؛ آنچه بر رعایا مقرر و واجب است در ملک ایشان از زکات. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
- وضائع کسری ؛توقیعات انوشیروان. الوضائع الذین وضعهم کسری فهم شبه الرهائن کان یرتهنهم و ینزلهم بعض بلاده. ( اقرب الموارد ). رجوع به وضیعة شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال تاروت فال تاروت فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال انبیا فال انبیا