وصیت کردن

لغت نامه دهخدا

وصیت کردن. [ وَ صی ی َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) اندرز کردن. سفارش کردن :
انجام تو ایزد به قران کرد وصیت
بنگر که شفیع تو کدام است به محشر.ناصرخسرو.معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
به دوستیت وصیت نکرد و دلداری.سعدی.حکیم را به وصیت کردن حاجتی نیست. ( قرةالعیون ).
|| سفارش کردن به کسی یا کسانی که اعمالی را پس از مرگ سفارش کننده انجام دهند.

فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱- اندر زدادن پنددادن : (( آدم علیه السلام به شیث وصیت فرمود که این سخنان را نگاه دار و اولاد خود را به محافظت آن وصیت کن . ) ) ۲- سفارش کردن بکسی یاکسانی که اعمالی را پس از مرگ سفارش کننده انجام دهند.
اندرز کردن سفارش کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال امروز فال امروز فال لنورماند فال لنورماند فال فرشتگان فال فرشتگان