نامحکم

لغت نامه دهخدا

نامحکم. [ م ُ ک َ ] ( ص مرکب ) سست. نااستوار :
نخست اندیشه کن آنگاه گفتار
که نامحکم بود بی اصل دیوار.سعدی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) سست نا استوار: نخست اندیشه کن آنگاه گفتار که نامحکم بود بی اصل دیوار . ( سعدی )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم