مرتدی

لغت نامه دهخدا

مرتدی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) رداپوشیده. ( ناظم الاطباء ). چادر برافکنده. ( آنندراج ). عبا یا چادر پوشیده.نعت فاعلی است از ارتداء : به رداء کفر مرتدی شده و مرتد گشته. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 272 ).
مرتدی. [ م ُ ت َدْ دی ] ( حامص ) مرتد بودن. مرتد شدن. صفت مرتد. رجوع به مرتد شود.

فرهنگ عمید

کسی که ردا پوشیده باشد، محتجب.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال درخت فال درخت استخاره کن استخاره کن فال انگلیسی فال انگلیسی