قفله

لغت نامه دهخدا

( قفلة ) قفلة. [ ق ُ ف َ ل َ ] ( ع ص ) آنکه هرچه بشنود یاد دارد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
قفلة. [ ق ُ ل َ ] ( ع اِ ) یکی قُفل و آن درختی است حجازی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قفل شود.
قفلة. [ ق َ ل َ ] ( ع اِ ) پس گردن. ( منتهی الارب ). قفا. ( اقرب الموارد ). || درخت خشک. ( منتهی الارب ). || ( ص ) درم باسنگ. ( منتهی الارب ): درهم قفلة؛ وازن. ( اقرب الموارد ). || ( مص ) یک بار بخشیدن چیزی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
قفلة. [ ق َ ف َ ل َ ] ( ع اِ ) درخت خشک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قَفْلة شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال مارگاریتا فال مارگاریتا استخاره کن استخاره کن فال اوراکل فال اوراکل