فسون خوان

لغت نامه دهخدا

فسون خوان. [ ف ُ خوا / خا] ( نف مرکب مرخم ) فسون خواننده. فسونگر :
دشمن از آن گل که فسون خوان بداد
ترس بر او چیره شد و جان بداد.نظامی.آن فسون خوانان که در تن جان به افسون میدهند
پیش آن لعل فسون خوان لب ز افسون بسته اند.نظامی ( از آنندراج ذیل افسون پرداز... ).

فرهنگ فارسی

فسون خواننده . فسونگر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم