یک شکم. [ ی َ / ی ِ ش ِ ک َ ] ( ق مرکب ) به اندازه شکم. به قدر شکم. آن مقدار که در یک نوبت خوردن سیری آرد. - یک شکم سیر خوردن ؛ خوردن چیزی آن قدر که یک شکم سیر تواند شد. ( آنندراج ) : فلکش بر دهی نکرد امیر که خورد یک شکم چغندر سیر.میرزا طاهر وحید ( از آنندراج ).یک شکم شیردان و کیپا خورد روزی چندروزه یک جا خورد.شیخ بهایی.