کارتنک

لغت نامه دهخدا

کارتنک. [ ت َ / ت ُ ن َ ] ( اِ مرکب ) انفست. تنیده عنکبوت. تننده. ثطاء. خانه عنکبوت. نسج عنکبوت. تارهای عنکبوت ( در تداول عوام امروزی طهران ): درِجیبش را کارتنک گرفته. کارتنه. ( برهان ). رجوع به کارتنه شود. || دهنه. ( با بستن و گرفتن صرف شود ). و رجوع به عنکبوت شود.

فرهنگ معین

(تَ نَ ) (اِمصغ . ) ۱ - عنکبوت . ۲ - تار عنکبوت . کارتند و کارتن و کارتینه نیز گویند.

فرهنگ عمید

١. = عنکبوت
٢. تنیدۀ عنکبوت، تار عنکبوت.

فرهنگ فارسی

کارتن، عنکبوت، تنیده عنکبوت، تارعنکبوت
عنکبوت دهنه
( اسم ) ۱ - عنکبوت . ۲ - تار عنکبوت تنید. عنکبوت نسج عنکبوت .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم