چال کردن

لغت نامه دهخدا

چال کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) چاله کردن. گودال کردن. گود گردن. گود کردن زمین و مانند آن. || دفن کردن. بخاک سپردن. در زیر خاک نهفتن چیزی را؛ چنانکه گردویی را برای روئیدن یا لاشه مرده ای را برای پراکنده نشدن بوی گند آن. جسد آدمی را در گور نهادن. در زیر خاک کردن.

فرهنگ معین

(کَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - گودال درست کردن . ۲ - زیر خاک کردن ، دفن کردن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- گود کردن عمیق کردن . ۲- چیزی را زیر خاک کردن دفن کردن .

ویکی واژه

گودال درست کردن.
زیر خاک کردن، دفن کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم