پیروزمند
پیروزمند. [ م َ ] ( ص مرکب ) فیروزمند. مظفر. باپیروزی. منصور. فاتح. برمُراد. کامیاب :
بنوعی دلم گشت پیروزمند
کزآن گونه دیوی درآمد ببند.نظامی.
۱. پیروزی یافته، به پیروزی رسیده، مظفر، پیروزوَر.
۲. کامیاب.
پیروزی یافته، به پیروزی رسیده، کامیاب، مظفر
( صفت ) ۱- با پیروزیمظفرمنصور فاتح فیروزمند. ۲- بمراد رسیده کامیاب : بنوعی دلم گشت پیروز مند کزان گونه دیوی در آمد ببند. ( نظامی )