پزنده

لغت نامه دهخدا

پزنده. [ پ َ زَ دَ / دِ ] ( نف ) طباخ. طأهی. خوالیگر. دیگ پز. آشپز. باورچی. خوراک پز. || آنچه بر زخم و جراحت نهند. پختن مادّه را مرهم . ملهم. ( برهان ).

فرهنگ معین

(پَ زَ دِ ) (ص فا. ) آشپز، خوالگیر.

فرهنگ عمید

۱. کسی که چیزی را می پزد.
۲. آن که غذا می پزد، آشپز، طباخ.

فرهنگ فارسی

( اسم ) آشپز خوراک پز دیگ پز خوالیگر طباخ . ۲- آنچه بر زخم و جراحت نهند برای پختن ماد. زخم مرهم .

ویکی واژه

آشپز، خوالگیر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال ای چینگ فال ای چینگ فال تک نیت فال تک نیت فال نوستراداموس فال نوستراداموس