پرغریو

لغت نامه دهخدا

پرغریو. [ پ ُ غ َ ] ( ص مرکب ) پرغوغا. پرشور :
چو آگه شد از رستم و کار دیو
پر از خون شدش چشم و دل پرغریو.فردوسی.

فرهنگ عمید

پرخروش، پرشور، پرغوغا.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم