پادوسپان

لغت نامه دهخدا

پادوسپان. ( اِخ ) فاذوسفان. پادوسبان. بادوسبان. لقب پادشاه اصفهان مقارن حمله عرب به ایران که سرداری بنام عبداﷲبن عبداﷲبن عبیداﷲ از جانب عمر مأمور جنگ وی شد. رجوع به مجمل التواریخ ص 276 شود. و فاذوسپان لقب چهار سردار بزرگ بود که انوشیروان مقرّر کرده بود و ایران را به چهارقسمت منقسم ساخت. و هر قسمت را به پاذوسپانی سپرد واین پاذوسپانان در پایتخت بودند و از طرف خود مرزبانان و استانداران و کنارنگان بکار حکومت محل می گماشتند و گویا پادشاه اصفهان مقارن حمله عرب که پادوسپان نامیده شده و عبداﷲبن عبداﷲبن عبیداﷲ مأمور جنگ با وی شده بود از فرزندان یکی از آن پادوسپانان بوده است. رجوع به متن و حاشیه آقای ملک الشعراء ص 276 و 277 مجمل التواریخ والقصص و رجوع به بادوسبان شود.

فرهنگ فارسی

رابه پادوسبانی سپرد
(صفت اسم ) در عهد ساسانی منصبی بود که تحت فرماندهی (سپاهبذ ) کار میکرد . قباد پدر انوشیروان چهار پاذگوسپان در کشور معین کرد . پادوسیان .
فاذوسفان پادوسبان

دانشنامه عمومی

پاذوسپان یا پاذگوسپان یا پاذگوس یا پایگوس یا پادوسپان یا پادوسبان، در زمان ساسانیان، معاون و تحت فرمان یکی از سپاهبذ های چهارگانهٔ کشور بود. چهار بخش کشور عبارت بوده اند: از اباختر ( شمال / طبرستان ) ، خوراسان ( خراسان، مشرق ) ، نیمروز ( جنوب ) ، خوروران ( خاوران، مغرب ) .
در دوران ساسانیان بیشتر مقام ها، از جمله پایه ها و درجات نظامی موروثی بودند. فرماندهٔ کل نیروهای مسلح ایران تا سدهٔ ششم میلادی و زمان خسرو انوشیروان، ایران سپهبد ( ایران سپاهبذ ) بود که از سوی انوشیروان این مقام ملغی شد.
انوشیروان، ایران را به چهار بخش تقسیم کرد و در رأس هر یک از این بخشها یک سپاهبذ ( سپهبد، فرماندهٔ لشکر ) جداگانه ای قرار داد. زیرا تمرکز قدرت نظامی در دست یک فرمانده، ممکن بود به کسب نیروی عظیم و طمع در تاج و تخت و وارد آوردن فشار بر شاهنشاه منجر گردد. همچنین یعقوبی ذکر کرده است که هر اسپهبد ( فرماندهٔ لشکر ) ، یکنفر پاذگوسپان تحت امر خود داشت. این پادشاه بود که چهار پاذگوسپان را در کشور معین می کرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم