لغت نامه دهخدا چاره پذیر. [ رَ/ رِ پ َ ] ( نف مرکب ) چاره بردار. علاج پذیر. خوب شدنی.قابل علاج. چاره پذیرنده. و رجوع به چاره بردار شود.
فرهنگ عمید ۱. چاره پذیرنده، چاره بردار.۲. ویژگی دردی که بتوان آن را درمان کرد، قابل علاج.۳. ویژگی امری که بتوان آن را اصلاح کرد.
فرهنگ فارسی ( صفت ) قابل علاج ( مرض ) قابل اصلاح ( اسم ) .چاره بردار . علاج پذیر . خوب شدنی . قابل علاج .