لغت نامه دهخدا وارون شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) برگشتن. واژگون شدن. || دگرگون شدن. تغییر کردن : بنده ترکان شدند بار دگرنجم خراسان چو نخل وارون شد.ناصرخسرو.ز خشم تو وارون شود خصم والاز عفو تو والا شود بخت وارون.سوزنی.