نابی

لغت نامه دهخدا

نابی. ( ع ص ) نابی ٔ. جای بلند و خمیده. ( منتهی الارب ). مکان مرتفع خم دار. ( از اقرب الموارد ) ( المنجد ). || آینده از جای دیگر. ( منتهی الارب ). سیل نابی ٔ؛ که از جای دیگری بیاید. رجل نابی ٔ؛ مردی که از دیار دیگری بیاید. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( از «ن ب و» ). سمین. ( معجم متن اللغة ) ( المنجد ).
نابی. ( ص مرکب ) نابینا. ( آنندراج ).
نابی. ( اِخ ) ابن زیادبن ظبیان ، از دلاوران عرب است و به دست مصعب بن زبیر کشته شد و برادرش عبیداﷲبن زیاد به خونخواهی وی برخاست. شرح این ماجرا در البیان و التبیین ج 1 حاشیه ص 360 آمده است.
نابی. ( اِخ ) جدپدر ثعلبةبن غنمةبن عدی صحابی است. ( منتهی الارب ).
نابی. ( اِخ ) جد عقبةبن عامر صحابی. ( منتهی الارب ).
نابی. ( اِخ )بن ظبیان. محدثی است. ( منتهی الارب ).
نابی. ( اِخ ) یوسف. یکی از شاعران بزرگ عثمانی و از اهالی اورفه است و در زمان سلطان محمدخان چهارم به استانبول آمد و کاتب دیوان مصطفی پاشا شد و به سال 1124 هَ. ق. درگذشت و ماده تاریخ اوست : «نابی بحضور آمد» که خود وی در حال نزع سروده است. اشعاری متین و سلیس دارد و بسیاری از مصراع های او بصورت امثال سایره درآمده است. دیوان اشعار داردو منظومه هائی به نام «تحفه دلکش نابی » و «خیریه » و «خیرآباد» و «غزانامه » و کتابی به نام «تحفةالحرمین »و ذیلی به «سیرویسی » نوشته است. و از اشعار اوست :
منشآت دهرده هر لفظ بر معنایه در
بزده بوانشای کونک تازه بر مضمونیوز.( از قاموس الاعلام ج 6 ).

فرهنگ فارسی

یوسف یکی از شاعران بزرگ عثمانی و از اهالی اورفه است و در زمان سلطان محمد خان چهارم باستانبول آمد و کاتب دیوان مصطفی پاشا شد و بسال ۱۱۲۴ در گذشت .

فرهنگستان زبان و ادب

[مهندسی بسپار علوم و فنّاورى رنگ] ← خلوص

دانشنامه عمومی

نابی ( انگلیسی: Nabi ) یک فیلم در سبک علمی تخیلی محصول کره جنوبی است که در سال ۲۰۰۱ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به کانگ هیه - جونگ اشاره کرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم