چشمک زن

لغت نامه دهخدا

چشمک زن. [ چ َ / چ ِ م َ زَ ] ( نف مرکب ) چشمک زننده و بگوشه چشم اشاره کننده. ( ناظم الاطباء ). آن کس که چشمک میزند. رجوع به چشمک و چشمک زدن شود. || چشم بد رساننده. ( ناظم الاطباء ). چشم زن. چشم بدزن. چشم زخم زن. || جادوگر. ( ناظم الاطباء ). || چراغ الکتریسته که پیاپی خاموش و روشن شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - بگوش. چشم اشاره کننده . ۲ - چشم زخم زننده . ۳ - جادو گر ساحر .

فرهنگستان زبان و ادب

{blinking} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] عنصری تصویری که متناوباً روشن و خاموش شود
{flasher} [حمل ونقل درون شهری-جاده ای] نوعی چراغ راهنمایی که به طور متناوب و لحظه ای خاموش و روشن شود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم