نودر

لغت نامه دهخدا

نودر. [ ن َ / نُو دَ ] ( ص مرکب ) چیز نودرآمده و تازه پیداشده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). هر چیزی را گویند که حادث باشد یعنی نو به هم رسیده و پیدا شده باشد اما حادث به ذات نه حدوث به زمان ، و به معنی بدیع و پسندیده نیز آمده است. ( برهان قاطع ). از برساخته های فرقه آذرکیوان است. در شارستان چهارچمن ص 107 آمده : «چیزی را گویند که حادث [ بود ]، نه حادث زمان ، بلکه حدوث ذاتی از آن مراد است ، و به معنی بدیع و تازه و پسندیده نیز آمده است ». ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). || فرزند عزیز و گرامی. نودره ( ؟ ). ( انجمن آرا ). رجوع به نَوَده شود.
نودر. [ ن َ دَ ] ( اِخ ) نام پسر منوچهر که به دست افراسیاب گرفتار شد . ( از جهانگیری ). اصل نوذر است. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). رجوع به نوذر شود.
نودر. [ ن َ دَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند، در 30هزارگزی مشرق خوسف و 13 هزارگزی شمال غربی گل ، در منطقه کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 108 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و پنبه و میوه ها، شغل مردمش زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

فرهنگ عمید

تازه پیداشده.

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند در ۳٠ هزار گزی مشرق خوسف و ۱۳ هزار گزی شمال غربی گل در منطقه کوهستانی معتدل هوائی واقع است و آبش از قنات محصولش غلات و پنبه و میوه ها شغل مردمش زراعت است ٠

دانشنامه عمومی

نودر (خوسف). نودر یک روستا در ایران است که در دهستان براکوه شهرستان خوسف واقع شده است. نودر ۳۳ نفر جمعیت دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم