گزارشگری. [ گ ُ رِ گ َ ] ( حامص مرکب ) عمل شرح کردن و تفسیر نمودن : گزارنده داستان دری چنین داد نظم گزارشگری.نظامی.چو زین گونه کرد آن گزارشگری.نظامی.و رجوع به گزارشگر شود.
فرهنگ عمید
۱. شغل و عمل گزارشگر، تهیۀ گزارش. ۲. [قدیمی] شرح و بیان، تفسیر: گزارندۀ داستان دری / چنین داد نظم گزارشگری (نظامی۵: ۸۰۵ ).
فرهنگ فارسی
۱ - بیان اظهار . ۲ - شرح تفسیر : گزارند. داستان دری چنین داد نظم گزارشگری . ( نظامی ) ۳ - طرح ( نقاشی ) .