وام خواهی

لغت نامه دهخدا

وامخواهی. [ خوا / خا ] ( حامص مرکب ) عمل وامخواه. وام خواستن. تقاضای وام کردن. استقراض. || مطالبه کردن. وام داده را بازخواستن. محصلی. طلبکاری. مطالبه. عمل وامخواه. رجوع به وامخواه شود.

فرهنگ فارسی

عمل وا مخواه . وام خواستن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم