گردان شدن

لغت نامه دهخدا

گردان شدن. [ گ َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) به راه افتادن. جریان یافتن. رونق گرفتن : البتگین ترکی خردمند بود و ممیز او را عزیز کرد و دیوان رسالت بدو تفویض فرمود و کار او گردان شد. ( چهارمقاله ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) متحرک شدن حرکت کردن براه افتادن جریان یافتن : الپتگین ترکی خردمند بود و ممیز او را ( اسکافی را ) عزیز کرد و دیوا رسالت بدو تفویض فرمود و کار او گردان شد .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال ارمنی فال ارمنی فال تک نیت فال تک نیت فال پی ام سی فال پی ام سی