کارامد

لغت نامه دهخدا

( کارآمد ) کارآمد. [ م َ ] ( ن مف مرکب ) آنکه کارها را به نیکوئی انجام دهد. آنکه کار داند، گوئیم : مردی یا زنی کارآمد است :
بجز فرهاد کورا تیشه آخر بکار آمد
به این فرزانه ده یک مرد کارآمد نمی آید.محسن تأثیر ( از آنندراج ).|| شی قابل استعمال.

فرهنگ معین

( کارآمد ) (مَ ) (ص مف . ) شایسته ، کاردان .

فرهنگ عمید

( کارآمد ) ١. کاردان، کارآزموده، شایسته، کسی که کارها را به خوبی انجام می دهد.
٢. چیزی که به کار آید و سودمند باشد.

فرهنگ فارسی

کاردان، کار آزموده، شایسته، کسی که کارهارابخوبی انجام بدهد، چیزیکه بکار آیدوسودمندباشد
( کار آمد ) آنکه کارها را به نیکوئی انجام دهد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال احساس فال احساس فال تک نیت فال تک نیت فال تخمین زمان فال تخمین زمان