ژفت

لغت نامه دهخدا

ژفت. [ ژَ ] ( ص ) تناور. ( آنندراج ). فربه. || لاغر. ( آنندراج ). نحیف ( از لغات اضداد است ) :
برو بزیر رکابش چو اسب تازی چست
مباش در ره حکمش چو گاو کاهل ژفت.؟ ( از شعوری ).
ژفت. [ ژُ ] ( ص ) بخیل و ممسک :
با او چگونه گشت زبان ژفت یا جواد
با او چگونه رفت فلک نرم یا درشت.؟ ( از شعوری ).

فرهنگ فارسی

بخیل و ممسک .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم