چلاو

لغت نامه دهخدا

چلاو. [ چ ُ ]( اِ ) به معنی خشکه برنج. ( آنندراج ) ( غیاث ). طعامی که از برنج سازند، و با خورشها خورند وخشکه برنج نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). چلو. خوراکی که از برنج با روغن یا کره سازند و آن را با کباب یا انواع خورشهای دیگر خورند. و رجوع به چلو و چلوکباب و چلوخورش شود.
چلاو. [ چ َ ] ( اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «یکی از بلوکات طبرستان و مازندران میباشد که فعلاً تیول منشی الممالک است و قلعه ای قدیمی و کهنه دارد. این آبادی را چلاون هم نامیده اند». ( از مرآت البلدان ج 4 ص 254 ). و رجوع به چلاون شود. نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان آمل است.این دهستان تقریباً در 45 هزارگزی جنوب آمل در دامنه و میان دره های کوهستان جنگلی واقع است و هوای این آبادی غالباً مه آلود و معتدل می باشد. آب آن از چشمه سارهای کوهستان. محصول عمده اش غلات ، لبنیات و عسل. شغل عمده ساکنان دهستان گله داری و زراعت و صنعت زنان بافتن پارچه های ابریشمی برای لباس مردان است. این دهستان از 19 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده که جمعیت آن در حدود 2100 تن می باشد و قراء مهم آن ، گنگرج کلا، تبارو و باشاکلا است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

فرهنگ عمید

=چلو

فرهنگ فارسی

چلو
( اسم ) غذایی که از برنج با روغن یا کره پزند و با خورش خورند .
نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان آمل است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال تماس فال تماس فال تک نیت فال تک نیت فال احساس فال احساس