چراگه

لغت نامه دهخدا

چراگه. [ چ َ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) چراگاه. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). زمین و محل چریدن. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). جای چریدن ستوران. چراگاه حیوانات علفخوار. گیاهزاری که چارپایان گیاهخوار در آن چرند. رجوع به چراگاه و چرام و چرامین شود. || گیاه و سبزه. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || چریدن ، گاه بمعنی نگاه و تماشا استعمال میشود و آنرا چشم چرانی میگویند، که آدمی بر صاحبان روی خوب بسیار نظاره میکند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
ندیمی مرا زیبد از بهر آنرا
که من رسم آن نیک دانم تو دانی
درآیم برافروزم اطراف مجلس
به نیکوحدیثی و شیرین زبانی
نه چشمم چراگه کند روی ساقی
نه گوشم بدزدد حدیث نهانی.علی بن حسن باخرزی ( از انجمن آرا ).رجوع به چراگاه شود.
|| جای غذا خوردن آدمیان. محلی که آدمیان از آنجا غذای خود تهیه کنند یا در آن جا غذا خورند :
ای خیل خیال دوست هر ساعت
از سبزه جان مرا چراگه کن.خاقانی.رجوع به چراگاه شود.

فرهنگ عمید

=چراگاه

فرهنگ فارسی

چراگاه . زمین ومحل چریدن . یا گیاه و سبزه . یا چریدن گاه بمعنی نگاه و تماشا استعمال میشود و آنرا چشم چرانی میگویند که آدمی بر صاحبان روی خوب بسیار نظاره میکند .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم