پای برجائی

لغت نامه دهخدا

پای برجائی. [ ب َ ] ( حامص مرکب ) رُسوخ. استواری. ثبات. پایداری. استقامت. ایستادگی. ثبات قدم.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم